کلید واژه: "حوزه"

کاش مثل امام، آخوند می‌شدم

نوشته شده توسطعین. کاف 16ام خرداد, 1396
کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج چشمامو باز کردم، تلویزیون روشن بود. مردمی رو نشون می‌داد که عزاداری می‌کردن. از این صحنه خوشم نیومد. روز آفتابی و گرمی بو.د مادرم وارد اتاق شد. پرسید: بیداری؟ با ناراحتی گفتم چه خبره؟ مادرگفت: امام فوت کرده. ناراحت شدم و… بیشتر »

وروجک! بزرگ شدی برو حوزه

نوشته شده توسطعین. کاف 9ام خرداد, 1396
استان هرمزگان، بندرعباس نه ساله بودم و ماه رمضان بود. من می‌خواستم روزه بگیرم؛ ولی چون خیلی جثه ریز و قد کوتاهی داشتم مادربزرگم نمی‌ذاشت، می‌گفت می‌میری! منم برای اینکه مجبورم نکنه روزه‌ام رو بشکنم بعد از مدرسه خونه نمی‌رفتم. می‌رفتم مسجد محله تا افطار… بیشتر »

چادری شدم و طلبه

نوشته شده توسطعین. کاف 4ام خرداد, 1396
استان فارس، ارسنجان دو سال از فوت عموم می گذشت ک خوابش رو دیدم. دیدم که جایی درس میخونم و از خوابگاه به سمت خونه رفتیم. خوابم رو واسه مامانم تعریف کردم؛ اماکسی توجه نکرد و خودمم اهمیت ندادم. اون زمان دبیرستان بودم و جو دبیرستان و شور جوونی… داداشم… بیشتر »

حوزه می ری؟

نوشته شده توسطعین. کاف 31ام اردیبهشت, 1396
استان تهران، تهران مهر ماه سال 92 برای کلاس های مترجمی قرآن ثبت نام کردم، بر خلاف دوران دبیرستان که نه علاقه ای به عربی داشتم نه نمرات خوبی می تونستم از این درس بگیرم، به برکت قرآن تو کلاس های مترجمی خیلی موفق بودم و به دیگران هم تا جایی که می تونستم… بیشتر »

طلبه دانشجوی حقوقدان

نوشته شده توسطعین. کاف 9ام اردیبهشت, 1396
استان تهران، شهر تهران یه اتفاق، شاید نماز استخاره مادر، شاید قبول شدن خواهر در رشته ریاضی و مصم بودنم به جدا شدن از او شاید معلم دوست داشتنی پرورشی که ادبیات عرب می خواند توصیه های مدیر راهنمایی شاید حرف های دانش آموخته دانشگاه امام صادق که از رشته های… بیشتر »

حوزه ای که مرا عاشق خودش کرد

نوشته شده توسطعین. کاف 27ام فروردین, 1396
استان کرمان، رفسنجان از بین هفت تا بچه، من ششمی بودم، درسخون و منظم البته توی درس. اولین کسی که یا بهتر بگم تنها کسی بودم که توی فامیل مادری و پدری رفتم دبیرستان نمونه دولتی! نه توی مدرسه حرف و حدیثی از حوزه شد نه توی فامیل روحانی داشتیم نه اصلا کسی به… بیشتر »

از کتابداری به حوزه

نوشته شده توسطعین. کاف 22ام اسفند, 1395
استان اصفهان. شهر اصفهان ترم آخر دانشگاه بودم .رشته کتابداری یا به قول دوستام که اسم رشته درسیمون را دوست نداشتند و آخر موفق به عوض شدن این اسم شدند رشته اطلاع رسانی .یه روز مامانم به من گفتند میخوام برم یه کلاسی که احکام دین و مداحی و …یاد میدند.… بیشتر »