« کتک مبارکی که باعث طلبه شدن آقای قرائتی شددختر خجالتی آخر کلاس »

برای جبران گذشته دور از خدا طلبه شدم

نوشته شده توسطعین. کاف 17ام فروردین, 1396

استان کرمان، شهر کرمان

من دختری از شهر کرمان هستم و توخانواده ای بزرگ شدم که هرگونه آزادی رو داشتم وخیلی در قید و بند نماز خوندن و…نبودم؛ یعنی گاه گاهی میخوندم. بیشتر زمانی یاد خدا بودم که گرفتار بودم یا نزدیک امتحاناتم بود. البته خیلی بهم میگفتن نماز بخون، روزه بگیر ولی همیشه برام سوال بود چرا نماز بخونم چرا عربی بخونم وقتی خدا نیاز نداره؟ اخه چرا؟ خب اگر به سپاس باشه همینجوری میگم خدایا شکرت….

خلاصه تا اینکه چهار سال پیش ازدواج کردم و به بلوچستان اومدم و تو رشته حقوق قضایی شروع به تحصیل کردم. ترم سوم یکی از اقوام نزدیکم بهم گفت حوزه علمیه پذیرش داره بیا ثبت نام جای خوبیه. ولی من برگشتم بهش گفتم :خاله جان منُ چه به حوزه و شیخ شدن؟ من نمیتونم مثل شما بشم. خندید و گفت:مگه من چمه که نمیتونی مثل من بشی؟ اتفاقا می تونی.

تو دلم گفتم خدا یعنی داری بهم فرصت می دی؟ یعنی واقعا دوسم داری؟ بهم توجه داری؟ یعنی منم می تونم اینقدر باحجاب و زیبا بشم و با نماز خوندن و شکر کردنت بهت نزدیک بشم؟ (همیشه فکر میکردم فقط علما میتونن به خدا نزدیک باشن نه من که یه آدم معمولی هستم.)

دل رو زدم به دریا و بامامانم تماس گرفتم گفتم یه چیزی بگم نمیخندی؟ گفت: نه بگو. گفتم مامان میخوام طلبه بشم، با حجاب کامل میخام برم حوزه. به نظر می تونم؟ خیلی خوشحال شد. خیلیا! بعد گفت آره عزیزم چراکه نه؛ من و پدرت مطمئنیم تو می تونی.

بعد به همسرم گفتم،  برق شادی رو توی چشماش دیدم. گفت وای خدایا! یعنی انیسِ‌ من بشه یه طلبه؟ یه خانومی که نمازش اول وقت باشه؟ فکر نمی کردم همسرم تو ذهنش به این چیزایی که الان به زبون آورده توجه داشته باشه.

بالاخره با حرفای اطرافیان نزدیکم خیلی امیدوار شدم وثبت نام کردم. روزی که گفتن باید بیای مصاحبه تو دلم گفتم خدا من اومدم بقیه ش باخودت. وقتی رفتم واسه مصاحبه، بعضیا بایه تعجبی می پرسیدن واقعا میخای بیایی حوزه؟ سخته ها! منم می گفتم آره چرا که نه؟ رفتم داخل اتاق برای مصاحبه سه نفر ازم سوال می پرسیدن. به اکثر سوالات جواب دادم. وقتی اومدم بیرون گفتم عمرا اگه من قبول بشم. تا اینکه بهم زنگ زدن و گفتن مصاحبه قبول شدی و از مهر ماه باید بیای حوزه.خدای من خیلی خوشحال شدم؛ خیلی خیلی.

الان ترم دوم درحوزه علمیه زینبیه ایرانشهر هستم و خدا رو شاکرم این فرصت بزرگ رو بهم داد که بتونم فردای قیامت شرمنده خانوم فاطمه زهرا نشم. الان خیلی امید دارم به آینده و به زندگی. الان یه خانوم باحجاب کاملم وتمام سعی خودم رو بکار گرفتم که توی این امتحان با حداکثر خشنودی خدا قبول بشم. خداکنه بتونم گذشته رو جبران کنم، آینده ی مثمر ثمری رو رقم بزنم و پدرومادرم و همسرم و خانومی (مرحوم مغفور سرکارخانم محبوبه محمودزاده، خاله م) که باعث شدن من طلبه بشم رو سربلند کنم.
ان شاءالله.


فرم در حال بارگذاری ...