« من هم می‌توانم طلبه شوم!قاب عکس »

طلبه شدم که ریزه خوارِ مولا باشم

نوشته شده توسطسایه 7ام خرداد, 1398

تازه دانشگاه قبول شده بودم. مردد بودم که بروم یا نه. آیا واقعا تکلیف من تحصیل در دانشگاه بود؟!

بااصرار خانواده راهی دانشگاه شدم. روزها می‌گذشت و من ذهنم پر بود ازسوال‌ها و تردیدهایی که به جانم افتاده بودند. وقتی به اطراف نگاه می‌کردم، می‌دیدم که همه دارند برای قبولی در دانشگاه تلاش می‌کنند. سر و‌ دست می‌شکنند. چیزی در دلم می‌‌گفت همیشه راه درست، پیروی از اکثریت نیست ولی به نتیجه‌ای نرسیدم.

با بزرگی مشورت کردم. تصمیم گرفتم تحصیل در دانشگاه را به پایان برسانم. چهار سال گذشت و من درسم تمام شد. نیاز به فکر و البته کمی استراحت داشتم. باید ذهنم را جمع و جور می‌کردم. خیلی فکر کردم. باید فواید تحصیل در دانشگاه را بررسی می‌کردم تا کمی به آرامش برسم و شاید تصمیمی هم بگیرم.
_خب! به هر حال جامعه به متخصص نیاز دارد؛ به دکتر، مهندس، مدیر و…. پس می‌توان این را یک فایده تلقی کرد ولی نمی‌دانم چرابه آرامش نمی‌رسم؟! به این فکر می‌کنم که مگر ما کم دکتر، مهندس و…داریم؟! آیا هنوز نیازهای مادی جامعه برطرف نشده است؟! پس چرا هرچه علم پیشرفت می‌کند مردم غمگین‌تر می‌شوند و مشکلاتشان بیشتر می‌شود؟!

نتیجه می‌گیرم پس این به تنهایی نمی‌تواند پیش‌بَرنده‌ی جامعه باشد. انگار که مردم از لحاظ معنوی اغنا نشده‌اند که به آرامش نمی‌رسند انگار که باید در دین فقیه شد تا بتوان مردم را نجات داد. باید زره تقوا به تن کرد و وارد میدان شد و دستگیری کرد. باید همنشین ائمه شد تا سریعتر به کمال رسید و همه اینها در تحصیل علوم دینی اتفاق می‌افتد.
این شروعی بود برای فکر کردن بر روی بررسی تحصیل در حوزه. با بررسی بیانات نورانی امام مهربانم، امام خامنه‌ای حفظه الله دلم قوت گرفت. «پیروزی در هیچ حرکت و انقلابی بودن بدون پرچم داری یک طلبه امکان پذیر نیست.»
من راهم را پیدا کرده بودم و اگر نبود بیانات گهربار آقایم شاید به این نتیجه نورانی نمی‌رسیدم. تصمیمم را گرفتم. تحصیل در خانه‌ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سربازی مولا!
طلبه شدم که ریزه خوارِ مولا باشم و به برکت این مکان نورانی وجودم سراسر نور باشد و بتوانم باری از دوش مولا بردارم ان شاءالله.

به قلم راضیه سلمانی‌پور


فرم در حال بارگذاری ...