« هر حاجتی دارید، از آقا ابوالفضل بخواهید...امیدت به خدا باشد »

هرچه که بودیم طلبه شدیم

نوشته شده توسطسایه 13ام تیر, 1398

خیلی اتفاقی بنر پذیرش حوزه خواهران را دیدم، بدون هیچ آمادگی و اطلاع از فضا وارد ساختمان شدم، اولین چیزی که دیدم این بود لطفا با وضو وارد شوید.
یعنی چه؟! براى من که اصلا با فضاى مذهبى آشنا نبودم، حرف خنده‌دارى بود، رفتم و با لطف خدا پذیرفته شدم. الان چهار سال از آمدنم می‌گذرد، در این مدت با تمام وجود به تقدس این مکان پی‌بردم. رد پای مولا و عطر وجودش همیشه احساس می‌شود، روزهایی که با سلام و اذن وارد نمی‌شوم، حال خوبی ندارم و پیام آن روز را درک مى‌کنم که مکانى مقدس است، طهارت ظاهر مى‌خواهد.

هر روز به خودم تلنگر می‌زنم، حواست را جمع کن، همانطور که استاد می‌گویند:” همه دعوت شده‌ایم، نکند کم کاری کنید، مسئولیتى سنگین را به دوش دارید". حتی نزدیکانت اعمالت را زیر نظر دارند. مادر، فرزند و … . هرجا غفلت کردی می‌گویند:” اول خودت عمل کن بعد به ما بگو؛ امان از شما طلبه‌ها!! “.آخر کجای کارم، کم کاری کردم، آن‌روز نباشد که من وجهه طلبه‌ها را خراب کنم، خدا مرا ببخشد.
دوستان درهر بازدید سوال می‌کنند، کی مجتهد و ملا می‌شوی؟؟ گاهى به تمسخر مى‌گیرند و گاهى مى‌گویند:"شما دلتان پاک است برایمان دعا کنید".
هرچه که بودیم طلبه شدیم و حالا با آرم سربازى شناخته مى‌شویم.
آقاجان، تو خودت می‌دانی که ما ممکن الخطاییم، کمک کن پایمان نلغزد و رو سیاه‌تر نشویم.التماس دعاى خیرو شفاعتتان را داریم.

بهاره شیرخانی


فرم در حال بارگذاری ...