« پرواز در آتش/ قسمت دومخوف خدا و طلبه ای از پاکستان »

پرواز در آتش/ قسمت اول

نوشته شده توسطمحب حیدر 29ام آبان, 1396

استان خوزستان

از بچگی علاقه و حس خاصی نسبت به چادر داشتم؛ همیشه تو بازی هام چادر مامانم رو سرم می کردم، می رفتم جلوی آینه و با خودم می گفتم: چقدر خانم شدم. دوست داشتم زودتر بزرگ شم و مثل خانمها، مانتو و چادر بپوشم. وقتی بزرگتر شدم به جای چادر مامانم چادر سفید جشن تکلیف خودم رو سرم می کردم و مادر مهربون عروسک هام بودم اما…

خانواده من مذهبی نبودن و طبیعتا منم مذهبی بار نیومدم و چادر فقط تو خاطرات بچگیم جا خوش کرد…!

وقتی یک سالم بود پدرم به خاطر موقعیت شغلیش مجبور شد محل سکونتمون رو تغییر بده و از اون موقع از زادگاه و اقوامم دور بودم. سالی یک بار و گاهی دو سال یک بار همدیگه رو می دیدیم، تو همون دیدارهای معدود با اقوام، روز به روز از علاقه ای که از بچگی نسبت به چادر داشتم کاسته می شد، از رفتار و اعمال اقوامی که اکثرا مذهبی نبودن یاد می گرفتم هر کس خوشگل تره خانوم تره و بدحجابی یعنی خوشتیپی و باکلاس بودن.

“حجاب کامل” براشون معنایی نداشت حتی چادری های فامیل محجبه نبودن، چادری بودن اما بدحجاب! مامانم هم با این که چادری بود محجبه نبود و من یه نوجوان مسلمان که حجاب کامل برام هیچ مفهومی نداشت، نمی تونستم درکش کنم، برام مهم نبود موهام دیده بشه و لباسم جلوی نامحرم های فامیل آستین کوتاه باشه.

مدت ها این روال ادامه داشت تا اینکه……


فرم در حال بارگذاری ...