« یاعلی گفتیم و عشق آغاز شدفقط دانشگاه ! »

خودش سرباز هایش را انتخاب می‌کند؟!

نوشته شده توسطسایه 26ام تیر, 1398

داستان تکراریست!
اوایل طلبگی این داستان را با زبانی ساده تر سر هم کرده بودم. اما این از آن روایت‌هایی است که هیچ وقت تکراری نمی‌شود.
داستان، از یک دخترک شیطون و بازیگوش شروع می‌شود ، از همان دختر‌هایی که صدای خنده‌هایشان کل کوچه را می‌گیرد و زمین و زمان از دستشان شاکیست!
دخترک از غوغای جهان فارغ و غرق در آرزو‌های دور و دراز خود بود، قهرمان‌های زندگی‌اش شخصیت‌های رمان‌ها و فیلم‌ها بود.  تمام انگیزه‌اش از زندگی قبولی در دانشگاه افسری تهران!
در این پانزده بهاری که از خداوند عمر گرفته بود اسم حوزه را نشنیده بود! اما به پیشنهاد پدر ،شوق عجیبی برای حضور در این مکان غریبه داشت.
خبر رفتنش به حوزه نه تنها در مدرسه بلکه در کل فامیل مثل بمب ترکید، هرکس که می‌شنید: «فاطمه می‌خواهد برود حوزه» یک جواب می‌داد: “فاطمه بره حوزه ،حوزه کجا بره؟!”
دخترک که تا آن روز یک روز با چادر بود و چهار روز بی چادر و ست کیف و کفش و شال و شلوارش در کل فامیل زبان‌زد بود حال می‌خواست شیخ شود!
مخالفینش زیاد بودند، از مدیر و معلم و مشاور مدرسه تا دایی و خاله و عمو وعمه!
اما تا به خود آمد، خود را در محیط بیگانه‌ای دید که می‌گفتند در و دیوارش با ایات قران آمیخته شده است. نه از ائمه می‌دانست نه از دین، بچه هیئتی بود اما، در نماز و روزه کاهل بود.
در بدو ورودش به دخترک گفتند: میدانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خودش سرباز هایش را انتخاب می‌کند؟! تو انتخاب شده‌ی اقا هستی!
تلنگر که می‌گویند همین است. فکر و خیالش برای اولین بار در گیر امام معصوم غریبی شد که می‌گفتند انتخاب شده‌ی همان امام است!
کنجکاویش ادامه داشت تا اینکه رسید شبی که مهمان مجلس روضه‌ی اباعبدالله بود، در آن شب قلبش سنگین شده بود. حس غریبی داشت، حسی دردناک و سنگین که برایش عجیب سخت بود. نوای آرامی که نام مقدس دختر سه‌ساله‌ی ابا‌عبدالله را صدا می‌زد باعث شد افکار سر درگمش تبدیل به خیسی گونه‌هایش شود!
آن سنگینی قلبش چیزی جز شرمندگی نبود، شرمنده‌ی امامی بود که شنیده بود برای گناهان او عذا دار است.
با خودش می‌گفت:  درد از دست دادن جدش برایش کم دردناک است، که حالا من نیز باعث التهاب قلبش بشوم؟!
عهد بست که نشود نمک بر زخم یار.کنار گذاشت هر انچه که مانع بین او و حبیبش بود. فاطمه‌ای جدیدی ساخت!
فاطمه‌ای که چادر را عشقی سر نمی‌کرد، فاطمه‌ای که دیگر نمک گیر این تبار محترم شده بود.

این فاطمه ی جدید را دوست دارم:)
شده کار حبیب من..سحر ها بهر گناهان من توبه!

فاطمه جهانی

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یا کاشف الکروب [عضو] 
5 stars

با سلام و احترام موفق باشید التماس دعا

1399/06/16 @ 15:18


فرم در حال بارگذاری ...