« اشتباه دوست داشتنییه عمر تغییر در سه روز »

رئیس جمهور آینده با چشمان آبی

نوشته شده توسطعین. کاف 18ام مرداد, 1396

مهران، استان ایلام

هر وقت که هوا تاریک میشد از شهرم مهران تا نجف، حوزه کنار حرم امام علی -علیه السلام- را طی الارض می‌کردم. آنجا سر کلاس درس در حجره‌های برادران می رفتم، از دروس حوزه و اساتید نجف استفاده  می کردم و یک ساعت مانده به اذان صبح به خانه باز می گشتم.

اندکی به عقب برگردیم، سال 65 ، روزی ک با صدای میگ های دشمن بعثی پای به عرصه هستی نهادم. اردوگاه، کلمه همیشه آشنای دوران کودکیم  بود. من میدیدم شهودهای خفته ای که نیامده می رفتند و میماندند، مادرانی در خاک و خون غلطیده، سرهای جدا شده از بدن، به کدامین جرم ؟ من از نسل سوخته ام …

وارد دبستان و اول ابتدائی شدم؛ دنیایی پر از تاریکی. حق نداشتم زودتر از همه وارد مدرسه شوم، باید با تاخیر می رفتم؛ چون در شهر ایلام آن زمان معتقد بودند چشم آبی نحس است، نباید اول صبح با چشم رنگی های اجنبی برخورد کنی و گرنه کل روزت خراب میشود و نحسی دامنت را می گیرد. و این آغاز نفرتم از مدرسه شد، آغاز حس نژادپرستی‌ام و تنفر از چشم قهوه ای ها. ناگفته نماند بعدها نظر مردم کاملا چرخید و نظر من هم …

گذشت و گذشت تا سوم راهنمایی. علاقه ای به تحصیل نداشتم، کتاب ها را کاغذ پاره ای بیش نمیدانستم، معتقد بودم وقتی می شود نه سال تحصیل را می شد در سه سال آموزش داد، چرا وقت یک انسان را می گیرند؟ ما نیامده ایم به دنیا ک سرگرم شویم.

در همان سال ها می خواستم در آینده ریس جمهور شوم و تبعیض را ریشه کن کنم تا ایران هیچ وقت شاهد نسل سوخته نباشد. با قبول شدن در کنکور وارد رشته فقه و حقوق شدم. دیگر نمی خواستم ریس جمهور شوم، تصمیم جدی داشتم تا نماینده مجلس شورای اسلامی شوم، استان مظلومم را از کنار نقشه ایران به وسط نقشه بکشم، رنج مردمم را کم کنم، ریس مجلس شوم و اشرافی گری و فاصله طبقاتی را بردارم، وضع حجاب را سر و سامان بدهم و نظام را از نابودی برهانم، ایران چنان قدرتمند شود که توی دهن آمریکا بزند.

مدرکم را گرفتم اما حس خلاء آرامم نمی گذاشت. ارشد حقوق را رها کرده و دنبال فیزیک هسته ای رفتم، رها کردم و علوم سیاسی، باز رها کرده و آخر کنج عزلت اختیار کرده به مدت سه چهار سال.

خواب میدیدم  هر وقت که هوا تاریک می شد از شهرم مهران تا نجف، حوزه کنار حرم امام علی -علیه السلام- را طی الارض میکردم. آنجا سر کلاس درس در حجره های برادران می رفتم، از دروس حوزه و اساتید نجف استفاده می کردم و یک ساعت مانده به اذان صبح به خانه باز میگشتم.

تا قبل از خوابم با حوزه علمیه آشنایی نداشتم و حتی اصلا نمیدانستم برای خواهران هم حوزه علمیه هست. شهر ما حوزه علمیه نداشت و من اصلا حوزه ای ندیده بودم. فکر می کردم فقط شهر قم حوزه علمیه دارد آنهم تنها برای برادران.

گذشت تا سفری به همراه خانواده به کربلا مهیا شد. از مهران تا کربلا سه ساعت با ماشین فاصله است، سه ساعت در ون را تحمل کردیم و به کربلا و سپس نجف رسیدیم. جل الخالق! همان خوابم، آری این همان حوزه است. ولی نگذاشتند وارد شوم تا داخلش را هم ببینم، دقیقا همان برادران و اساتید و محیط و …

وقتی رسیدیم مهران برادرم گفت حوزه علمیه ای در مهران قرار است باز شود. ثبت نام کرده اند و مهلت تمام شده، اما اسمت را نوشتم. فقط مدارک را زودتر ببر.

من وارد حوزه شدم. مکان رویایی من، جایی که از لحاظ علمی و معنوی پیشرفت خواهم کرد و خلاء درونیم و این رنج پایان می پذیرد. اما حوزه های امروز تفاوت چندانی با دانشگاه ندارد. یک طلبه شیعه رو با یک وهابی بسنجید، او قادر است از دینش دفاع کند و صدها تن را به پذیرش دینش ترغیب کند؛ اما من شیعه چه؟ خروجی حوزه امروزی را با قدیم مقایسه کنید. در قدیم طلبه طی الارض داشت و طلبه ای که نداشت طلبه محسوب نمی شد.
 نمی دانم احساس خلاء درونی باعث شد ک من طلبه شوم و یا خوابم و یا اصلاح جهان از راه حوزه. واقعا نمی دانم. برداشت آزاد است.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از:  
مريم نيمروزي

In the Name of God, the Compassionate, the Merciful
Imam Ali (as): A humane man becomes humble because he is intelligent and knowledgeable.
The religion of Islam is the most complete religion. All human beings are trying to gain information about their religion and benefit from it.

Throughout my whole life I tried to be human in accordance with my religion and to act in all the words of my religion, but this effort could not succeed except in obtaining complete information about religion and divine religions. This religion is not religious except Islam.

It is possible that part of every person’s life may be lost by lack of information and experience, but it is important to follow up and find a way to make up for it and succeed. For example, it may be that in my life there are times when religion is distanced My method of living is not based on my religion, but since I realized that I could eliminate this defect and ignore myself, I made every effort to find the best way for a successful life based on Islamic criteria. One of the best ways to continue my studies in the field of prayer.

When I felt I could find the right path that I had long sought to change my life in this field, I asked God to help me and began my studies with great interest.

When I began studying in my new field, I found out how much Islam is widespread and I can make an ideal life for them. I could not really value the veil or even the tent for the past few days, but over time, I realized that having a true understanding A superior hijab can help me a lot. Of course, this is just a small example of my progress in my life.

You can not go back and change the start, but you can start from where you are and change the end. Thirty S Louis

Change your thoughts, and then change the world. Norman Vincent Pil

It seems to me that traveling to God’s house, wardrobe or veil, prayer, and … all require a complete and high understanding. Of course, at first, nobody is born with full reason, but if anyone can get that degree of comprehension in a degree Gnostic will surely be successful.

No worship is God and may be evil. We are created to serve God not worship. A worship not in bondage that is not worship. Serving to create the highest worship. And apparent worship is not the criterion. Sometimes you have to take back the first time prayers for other things …

Hijab is like the first foothills of the front, so the enemy needs to get the first to capture the land.

If you choose to keep yourself alive, when you commit your sins, you will be prevented from “the late Ayatullah Haghshenas (RA)”

It’s better to think in this world that God is, and when I went to another world, I did not know what. And it’s much better than thinking that God is in this world, and in that world I understand what.Albert Camus

In fact, human beings are beautiful, and the source of the beauty of nature is Selim. Healthy humans and prejudices are beautiful, although they are non-existent. Jamal Absolute is God and in every way is closer to Allah

Theolog It means: knowing God’s way of walking and removing the obstacles of the hearts-that is, the trappings drawn between God and the Almighty, that is, the knowledge of God is fearful, and that the divine will be unique in the scholars - (Surah Fate-Yah 28). Therefore Like a scholar who only suffices from the name of prayer, he is like a person who only needs to have the method of closing a collar through the way of Hajj-although, if this is not done, the hajj is shut down.

We have a climber, we have a lot of people. We have a gloomy world. We have a handful of sculptures. We have a hand in hand. There is a book on this bookcase. There is a book on this shelf. In the field instead of the semester. We have the rank and the level and the base .. The knowledge of the ulama is healing and Asfar .. We have beginners! We are the last of intellect and science .. We are in the last year of the ninth .. like the lights shine … we have a shadow of creation ..Position: A poem by Mohammad Abedini.

Hoping for the day that all humanity chooses the right path and continues its journey in that direction, that path has only one name (God).

Parvin Etesami, at the end of Masnavi’s knot, says: “I had the people in need, although I was right day and night. I saw so much. The ki
ngs of yours have fallen into the hands of the godly god of the day. You too have taken my hand. O God, I have poured me to you. I have a thread that you do not like to be your dear person. It’s not mind and mind. The right pot does not go away.

1396/08/28 @ 18:20
نظر از: اقای تنها... [عضو] 

بسیار عالی
منتظر حضورتان

1396/05/25 @ 17:33
نظر از: nahid [بازدید کننده]
nahid
4 stars

من میگم لطف خدا

1396/05/25 @ 14:19
نظر از: [عضو] 
12059m

سلام واقعا جالب بود شرح حال خودتان بود ؟

1396/05/25 @ 08:56
پاسخ از: عین. کاف [عضو] 

خیر. این یه وبلاگ گروهیه که هر متن از یه فرد هست.

1396/08/15 @ 14:00
نظر از: ستاره مشرقی [بازدید کننده]
ستاره مشرقی

جالب بود

1396/05/23 @ 21:57


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم