کلید واژه: "طلبگی"
خودت را که یافتی...
نوشته شده توسطسایه 30ام فروردین, 1398خودت را که یافتی، خودت را که شناختی، خودت را که متقی کردی، زره لازم را که پوشیدی، از خودت که مطمئن شدی، از خودت که عبور کردی؛ دغدغههایت رشد میکند. تعلقاتت شدیدتر میشود. نسبت به اطرافت حساستر میشوی. از میدان عمل به میدان اقامه وارد میشوی.… بیشتر »
چیزی فراتر از آرزو!
نوشته شده توسطسایه 30ام فروردین, 1398به نام خالق هستی سیزده ساله بودم که لباس سفید عروسی به تن کردم و شدم خانم خانه. آن موقع بود که همهی آرزوهایم را بغچه کردم و گوشهی صندوقچهی دلم گذاشتم. گوشهای که هر وقت تنها میشدم، سراغش میرفتم؛ آرزویی برمیداشتم و غرق رؤیا میشدم البته میان آن همه… بیشتر »
پرواز در آتش/ قسمت آخر
نوشته شده توسطمحب حیدر 17ام دی, 1396استان خوزستان بالاخره راهی دانشگاه شدم… تو خوابگاه دانشجویی دخترای پاکی رو می دیدم که متاسفانه به وسیله دوستان ناباب مسیر زندگیشون تغییر می کرد و در راهی قدم میزاشتن که انتهاش چیزی جز ندامت و پشیمانی نبود، دلم می خواست بهشون کمک کنم اما نمی تونستم. دیدن… بیشتر »
خانم های طلبه با روسری نمی خوابند!
نوشته شده توسطعین. کاف 28ام فروردین, 1396استان فارس، شیراز تا سال سوم دبیرستان مثل همه بچه های رشته تجربی دوست داشتم برم پزشکی بخونم. پدرم هم گفته بودن دانشگاه فقط شیراز، راه دور نمیشه بری. آن خدابیامرز یه دایی داشتن که تحصلیکرده بودن و خارج زندگی می کردن. ایشون در بازنشستگی اومده بودن قم ساکن… بیشتر »